روز انسانیت

ساخت وبلاگ

حکایت زندگی ما

چتر سوراخی است که بالای سرمان گرفته ایم

و بارانی که هرگز نخواهد بارید

+ نوشته شده در  سه شنبه ۲ دی ۱۳۹۹ساعت &nbsp توسط Shah re yar  | 

روز انسانیت...
ما را در سایت روز انسانیت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rooze-ensaniato بازدید : 9 تاريخ : پنجشنبه 29 دی 1401 ساعت: 15:10

روزگار مسموم و آزارنده‌ است آدمی را گر دمِ انسانیت در سینه بود هم من همدم و و هم دَمِمان را رغبت بازدمیدنی بود * اما هیهات که نفس کشیدن همچون سایر کشیدن‌ها دردناک است. آدم امروزین بری و روز انسانیت...ادامه مطلب
ما را در سایت روز انسانیت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rooze-ensaniato بازدید : 25 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 13:25

نومیدانه خیره شویم

به دنیایی "سیاه‌وسفید"

و پشت همین لحظه‌ها

سالها سرخوردگی و سکوت

در نسیان هضم کنیم

که بگوییم "بخند تا دنیا به تو بخندد"

و ما سالهاست به دنیای ساخته خود می‌خندیم

و دنیا به لودگی ما ریشخند میزند

روز انسانیت...
ما را در سایت روز انسانیت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rooze-ensaniato بازدید : 18 تاريخ : يکشنبه 8 بهمن 1396 ساعت: 7:02

میدانی...دوستت داشتمو اهل ماندن بودماز خُرده دلخوری‌هایم گذشتمآن‌قدر گذشتم که فرسخ‌ها دور شدمخودم را گم کردماز تو جز نقطه‌ای در دور دستنقطه‌ای بر سر خطاهیچ نمانده بوداز همه دور شدممیدانی شاید اگر من پای حرف‌هایم می‌ایستادمحال تو اینجا بودیو شاید اگر تو اهل گذشت بودیمن با تو آمده بودمای‌کاش می‌دانستیاینجا گذشتن رسم شده استهر روز آدم‌ها می‌گذرندنه از دلخوری‌های یکدیگرنه از سر تقصیرات یکدیگراز کنار هم بی‌اعتنااینجا آدم‌ها تبدیل به علائم شده‌اندتصویر هر آدم علامت گذشت بر سر دیگری ستسبقت نیز همیشه مجاز استحکایت بی‌محلی که می‌شودهیچ‌کس جا نمی‌ماندآری به گمانم گذار فرهنگی که میگویندهمین باشداز کنار فرهنگ می‌گذریمانگار نه انگارمیدانی هنوز هم دوستت دارمنویسنده شدم تا مرا بخوانینوازنده شدم تا مرا بشنویعکاس شدم تا مرا ببینیاما من هم در این میان ره گذریچه توقع بیجایی که فراموش نشوممن هم مسافر غافله غفلتبه سوی هرکجا که هیچ‌کس نمی‌رودنگران مباشهمه باهم می‌رسیمبه آن ناکجاآبادبه آن فراموشگاهنگران مباشفراموشی بر هر درد بی‌درمان دواستحالمان خوب می‌شود + نوشته شده در  شنبه ۷ بهمن ۱۳۹۶ساعت   توسط Shah re yar  |  روز انسانیت...ادامه مطلب
ما را در سایت روز انسانیت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rooze-ensaniato بازدید : 29 تاريخ : يکشنبه 8 بهمن 1396 ساعت: 7:02

هرگز از یاد نخواهم بردسال‌های دور مدرسه راشاگردی تنبل بودمدر نوشتن تکالیف کوتاهی می‌کردممعلم قلم میان انگشتانم می‌گذاشت و می‌فشردآه از نهادم برمی‌خاستاین روزها گاهی آرزو می‌کنمای‌کاش آموزگارم حاضرو ناظر بودکه این شاگرد کاهلبی تکلیف و تنبیهچگونه خود قلم میان انگشتانش می‌فشاردو دردها می‌نویسد + نوشته شده در  پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۶ساعت   توسط Shah re yar  |  روز انسانیت...ادامه مطلب
ما را در سایت روز انسانیت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rooze-ensaniato بازدید : 36 تاريخ : جمعه 15 دی 1396 ساعت: 22:58

روزی تن‌پرستان عالم گِرد هم آمدندپشت به پشتسینه به سینهچاک به چاکسجده زنان بر اندام یکدیگرشعله بالا و پایینشان روشنپشت و رو برشتهلب و لوچه آب انداختههمه در حظ و غُلغُل کنانکه ناگه شام دیشب افاقه کردو بخت برگشته‌ای از پرستشگاه خویش بادی در دادفریاد لعن و نفرین برخاستکه کافر را باید مجازات کرددر میان هیاهو و غر و لند حاضرینواعظی از آن‌سوی مجلس سر رسید و گفتکه عزیزان کافر را گناهی نباشدآیینی که برونش چرک نِشینداز درون نیز گندیده باشد + نوشته شده در  یکشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۶ساعت   توسط Shah re yar  |  روز انسانیت...ادامه مطلب
ما را در سایت روز انسانیت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rooze-ensaniato بازدید : 44 تاريخ : جمعه 15 دی 1396 ساعت: 22:58

آدم را مانند سیبل تیراندازی به تیرک چوبی پرچ می‌کنند، دست و پایش را می‌بندند تا در برابر جوخه آتش سوراخ‌سوراخ شود.گروهان آتش می‌کند.گردان احترام نظامی می‌گذارد.آدم را در برابر دیدگان صدها نفر به دار می‌آویزند.پیکرش توسط جرثقیل آن‌قدر بالا می‌رود تا کالبدش پیش‌تر از روح عروج کرده باشد.تا فرسخ‌ها دورتر بزرگ و کوچک چشمانشان را گرد می‌کنند.که شاهد باشند چگونه سایه مرگِ انسانیت مانند کسوف آسمان شهر را تیره می‌کند.آدم را در برابر دیدگان ده‌ها نفر، داخل اتاقکی شیشه‌ای با ظاهری شیک و مدرن می‌گذارند و عصاره جانش را با سرنگ ذره‌ذره بیرون می‌کشند، که انگار با آراستن مناسک اعدام، قبح آن خواهد شکست.از گیوتین و صندلی برقی، و صدها اسلوب متنوع و منسوخ‌شده دیگر در تاریخ بگذریم.شاید بتوان چند حَب "عدالت"،"قانون" بلعید، تا تهوع حاصله از این‌همه خلاقیت را سرکوب کرد.اما با جماعتی که از خواب شیرین می‌زنند تا معرکه اعدام را تماشا کنند چه باید کرد؟ چطور باید با آنها زیر آسمانی مشترک زندگی کرد؟با دوستان و اقوام چه باید کرد؟، که فیلم انتشاریافته اعدام فردی را در میهمانی‌ها دست‌به‌دست می‌کنند.چطور باید با اینها معاشرت کرد؟جماعتی که تا زبان به ملامت ایشان باز می‌کنید، نشئه از افیون قصاص و انتقام، دم از حق و جزا می‌زنند.و چه دروغ رذیلانه‌ای، آنهایی که شجاعتِ ترجمه عدالت به هیجانات برانگیخته خود را ندارند.و چق روز انسانیت...ادامه مطلب
ما را در سایت روز انسانیت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rooze-ensaniato بازدید : 48 تاريخ : جمعه 15 دی 1396 ساعت: 22:58

گاهی تمام لحظه‌هایت را خرج کسی می‌کنی که عادت به‌ دست در جیب کردن ندارد یکجایی ورشکست می‌شوی چاره‌ای جز گدایی محبت نیست آخر مگر دوست داشتن نسیه هم می شود هر که گفت دوستت دارم همان‌جا نقدی دُنگت را پرداخت کن حساب دل باید همچون خودش صاف باشد ای‌کاش یاد می‌گرفتیم بی‌ منت سخاوتمندانه همدیگر را دوست بداریم + نوشته شده در  شنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۶ساعت   توسط Shah re yar  |  روز انسانیت...ادامه مطلب
ما را در سایت روز انسانیت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rooze-ensaniato بازدید : 36 تاريخ : جمعه 15 دی 1396 ساعت: 22:58

گاهی آدم هوای کوه‌پیمایی به سرش می‌زندبه اوج عواطفش صعود می‌کندو از بلندای آرزوهایش به‌سوی رابطه‌ای خیز برمی‌داردکه تا انتها سقوط استو گویی این روزها تکرار خوبی‌هایمانبیشتر از شیرینی‌اش دل را می‌زندانگار باید بد بود و تلخی کردبجای همدمباید فرمانروا بودبجای باورباید اسیر کردبجای در آغوش گرفتنباید قلب روابط را در چنگال گرفتکه هرگاه پیشمان شدیم زیر فشار در تنگنا بتپدکه اگر گرفتار ملال بودیم بگذاریمش پشت هزار و یک بهانهکه اگر کهنه شد گوشه‌ای رهایش کنیمتا از تپیدن باز ایستدو آن‌وقت می‌شود با وجدانی آسوده برای همیشه رفتو این بی‌رحمانه‌ترینبی وجدانانه ترینگونه وجدان استاما خودمانیمچه شعبده بازان قهاری هستیمآدم‌هایی که سال‌ها کنارمان زیسته‌اندیک شبه ناپدید می‌کنیموای بر ما که در آسودگیآشفته دنیایی ساخته‌ایمو پرسه زنان همچون سگانی ولگرددر میان آوارغم‌هایی فروخوردهشامه چرانی می‌کنیمکه شاید هنوز دلی فرونریخته + نوشته شده در  سه شنبه ۲۸ آذر ۱۳۹۶ساعت   توسط Shah re yar  |  روز انسانیت...ادامه مطلب
ما را در سایت روز انسانیت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rooze-ensaniato بازدید : 24 تاريخ : جمعه 15 دی 1396 ساعت: 22:58

گاه باران بر خاطرات خاک خورده‌ام می‌باردرایحه دل‌انگیز کودکی برمی‌خیزیدمرا با خود می‌برد به آن دورهابه دوران "باز باران با ترانه‌ها"هنوز هم درخشش گوهرهای بهاری تازگی داردو من پشت قاب پنجره ایستاده امگوش می سپارم به نوای باراناما من باز ایستاده‌امولی حکایت آنهایی که هرگز ترانه باران را نشنیدند به کجا رسیدآنهایی که از نعمت بام و خانه محروم بودندآنهایی که ترانه بارانشانگلوله‌ باران بود بر تکه‌ای پلاستیک اسقاطیآنهایی که آهنگ پوسیدگی سقف خانه‌هایشانرساتر از نغمه باران بودآنها امروز پنجره‌ای دارندتا پشتش تنها بایستندکه اصلاً بایستندروی پای خودشانکه شاد و خرم باشند... + نوشته شده در  یکشنبه ۳ دی ۱۳۹۶ساعت   توسط Shah re yar  |  روز انسانیت...ادامه مطلب
ما را در سایت روز انسانیت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rooze-ensaniato بازدید : 113 تاريخ : جمعه 15 دی 1396 ساعت: 22:58